
دیشب وقتی رنگ سیاه شب در اتاق سردم نشست
محو یکرنگی اش شدم انگار سالهاست این تیره گی را میشناسم؛
تابش رنگ سیاه در اتاق ساکت من .. و من ...
اجازه ندادم هیچ رنگی آلوده اش کند؛
دنیایی عجیبیست ...
همزمان زیبائی و ترس در رنگ تیره و سیاه شب
----------------------------
بلند بلند سکوتم را فریاد می زنم
در گوش آدم ها
تنهاایم راهدیه می کنم
به قدمهایم
آسمان برایم آبی ست
برکه ها همه مهتابی اند
دریاها مواج
زندگی می خزد بر کالبد جوانی ام...
نظرات شما عزیزان:
|